در خیابان فرشته

۱ بازديد
بخش پذیرش و اصطبل را ترک کرده بودند و حرف‌های زیادی زده شد. ناوبر فریاد زد: «در تمام تجربه‌ام هرگز چنین چیزی ندیده‌ام.» حقوق‌بگیر با نگاهی کنجکاوانه به بالا خیره شد و پرسید: «فکر می‌کنید موقتاً دیوانه شده، دکتر؟» جراح با احتیاط پاسخ داد: «شاید کمی آفتاب‌سوختگی». او به سمت کاپیتان رفت و با صدای آهسته چیزی گفت. کلیف که چند قدم دورتر، بین فرمانده‌ی کشتی و سرجوخه ایستاده بود، شنید که فرمانده با ناباوری پاسخ داد: «مزخرف سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، آقا. این فقط یک روحیه‌ی شیطان‌صفتی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . او فکر می‌کند می‌تواند هر کاری دلش در خیابان فرشته می‌خواهد انجام دهد.

باید به او درس عبرتی داد.» کلیف به بالا نگاه کرد، جایی که در واقع همه نگاه‌ها به آن دوخته شده بود، و دید که چهار دانشجو تقریباً به بالای قله رسیده‌اند. ناگهان چهره پرستار بچه، خسته و مشتاق، از لبه‌ی قله‌ی پهن نمایان شد. او نگاهی سریع به دانشجویان تعقیب‌کننده انداخت، سپس به سمت طناب‌های منتهی به بالا دوید و شروع به بالا رفتن کرد. [صفحه ۵۵] مدیر اجرایی در حالی که دوربینش را تکان می‌داد، فریاد زد: «ایست! از آن پایین بیا پایین.» پاهای فراری لیز خورد و دیده شد که به سمت بیرون تاب می‌خورد. با این حال، یک چنگک دیوانه‌وار او را نجات داد و او به سمت بالا ادامه داد. حقوق‌بگیر با صدای گرفته فریاد زد: «او مثل سرنوشت حتمی سقوط خواهد کرد.» دوباره ننی لیز خورد و دوباره پایش را محکم گرفت. اما مشخص بود که بی‌تجربگی‌اش او را به خطر جدی می‌اندازد و تماشاگران با نفس‌های ستارخان حبس‌شده، پیشرفت نامطمئن او را تماشا می‌کردند.

ستوان واتسون گفت: «او هرگز به درختان متقاطع نخواهد رسید. او دیوانه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . او… اوه! من فکر کردم که او آنجا رفته سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» او فریاد زد: «آقای بلیکلی، دیگر دنبالش نیا. برگرد به قله.» دانشجوی ارشد و سه همراهش فوراً ایستادند و به آرامی پایین آمدند. پرستار بچه به سرعت تغییر حرکت آنها را مشاهده کرد و ایستاد و با نگرانی از صفوف موش‌ها بالا و پایین رفت. نفسی از سر آسودگی بالا رفت. جراح زیر لب غرغر کرد: «حرکت درستی بود. باید انجام می‌شد.»[صفحه ۵۶]قبلاً جلویشان را گرفتم. فکر کنم یک سفر به قله را امتحان کنم و ببینم می‌توانم او را راضی کنم پایین در جمالزاده شمالی بیاید یا نه. او فوراً این پیشنهاد را مطرح کرد و فرمانده فوراً موافقت کرد.

این کار برای پاهای ناآشنای او کاری دشوار بود، اما بالاخره به فاصله‌ی قابل توجهی از فراری جوان رسید. آن دو گفتگوی بسیار کوتاهی داشتند، سپس جراح به عرشه بازگشت. چهره‌اش حالتی عجیب و غریب به خود گرفته بود. او گزارش داد: «آن پسر از من دیوانه‌تر نیست. اما او فقط از ترس دیوانه شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . او اعلام کرده تا زمانی که یک دانشجوی خاص را به سمتش نفرستاده نشود، پایین نخواهد آمد.» کاپیتان پرسید: «به نام خدا، چه کسی؟» «آقای کلیف فارادی.» «چرا او می‌خواهد او را ببیند؟» جراح سرش را تکان داد. «نمی‌دانم، آقا،» او پاسخ داد. «او اصرار دارد. شاید بهتر باشد او را راضی کنیم.» کاپیتان فریاد زد: «دلم در خیابان جردن می‌خواهد با سر طناب به پشتش بزنم!

این مسخره‌ترین تجربه‌ای سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که تا به حال داشته‌ام. او با نگاهی اجمالی به دانشجویان پرسید: «چی شده؟» ستوان واتسون با ادای احترام نظامی پاسخ داد: «قربان، کمی بین سرجوخه شارپ و دو سرباز جدید کلاس چهارمی اختلاف پیش آمده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . کادت‌های فارادی و گوت به سرجوخه شارپ حمله کردند و او را در حالی که مشغول انجام وظیفه بود، زدند.» [صفحه ۵۳] کاپیتان با لحنی تند گفت: «این دیگه چیه؟ زدن افسر مافوق زنانه مرزداران جرم بزرگیه.» رو به کلیف کرد و اضافه کرد: «جوان، به نظر می‌رسد که قصد داری خودت را در معرض دید عموم قرار دهی.

اشکالی نداشت که در آکادمی آشوب به پا کنی و ربوده شوی، اما وقتی به یک افسر ارشد حمله می‌کنی، زیاده‌روی می‌کنی. اگر به چنین کارهایی ادامه دهی، دوران دانشجویی‌ات کوتاه خواهد بود.» کلیف سعی کرد صحبت کند، اما با اشاره‌ای حرفش قطع شد. کاپیتان خطاب به ستوان واتسون پرسید: «مقصر دیگر کجسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؟» دومی به بالا اشاره کرد. «او برای فرار از مجازات فرار کرد، آقا.» «چی؟» «او در جلوی قله سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» فرمانده مونونگهلا غرید : «فوراً او را پایین بیاورید و دستگیر کنید.

من هر دو را به خاطر این نقض نظم و انضباط به دادگاه نظامی خواهم فرستاد.» با اشاره‌ی افسر اجرایی، چهار مرد چابک و درجه یک به سرعت به سمت دکل‌ها دویدند و شروع به دویدن در هوا کردند. جمعیت اطراف محل حادثه آنقدر زیاد شده بود که تقریباً تمام خدمه را تشکیل می‌داد. همه افسران در حال سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد راحت بودند.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.